از عمق سینه زینب کشید آه
تا دید عدو با خنجر آمد
در بین تیر و نیزه وشمشیر
آوای غریب مادر آمد
(حسین وای )
برخیز که شور محشر آمد
این قصه زسوز جگر آمد
زینب صدا میزد ای برادر
پاسخ زپیکر بی سرامد
تا دید تن بی جان او را
خون آبه از چشمان تر آمد
(حسین وای )
برخیز که شور محشر آمد
این قصه زسوز جگر آمد
وقتی که شعله در حرم افتاد
ناله زبریده حنجرآمد
پای برهنه بر خاک صحرا
ای وای سه ساله دختر آمد
(حسین وای )
برخیز که شور محشر آمد
این قصه زسوز جگر آمد
او پای برهنه می دوید و
یک بی حیا از پشت سر آمد
(حسین وای )
برخیز که شور محشر آمد
این قصه زسوز جگر آمد
زیر صم مرکبها صدای
هر استخوانی از پیکر آمد
از خیمه ها با حال هراسان
زینب به دنبال معجر آمد
(حسین وای )
برخیز که شور محشر آمد
این قصه زسوز جگر آمد
از قتلگه بوی خون می آمد
مردی به قصد انگشتر آمد
(حسین وای )
برخیز که شور محشر آمد
این قصه زسوز جگر آمد